Monthly Archives: July 2005

فصل 9 از کتاب چای خانه: امپراطور زشت رو

9- امپراطور زشت رو

دریک پادشاهی دور دست در صحرای وسیع عربستان، امپراطوری زندگی می کرد که بسیار زشت رو بود. او چنان به زشترویی خود اهمیت می داد که خنده ی هرکس او را خشمگین می کرد و گمان می کرد که به زشترویی او می خندد. حتی کوچکترین لبخند بر روی لبان هرکس او را بسیار بسیار ناراحت می ساخت. وسواس او به درجه ای رسید که خنده را اکیداٌ در درون مرزهای آن پادشاهی ممنوع کرد. او اعلام کرد که اگر هرکس را در حال خندیدن در آن کشور پیدا کنند، سزایش مرگ خواهد بود. مردم آن کشور با ترس از غضب امپراطور، احساس خندیدن را ازدست دادند و همچون خود امپراطور انسان هایی جدی شدند.

در یک پادشاهی مجاور، فقیری عجیب و غریب زندگی می کرد که چیزی جز خندیدن نمی دانست. او می توانست به همه چیز بخندد: حتی به خورشید درحال طلوع و به ماه تمام. اگر نوزادی متولد می شد، او با خنده به استقبالش می رفت. و اگر شخصی از دنیا می رفت او با خنده به بدرقه اش می شتافت. هرآنچه که در زندگی آن فقیر رخ می داد، او با خنده ای از ته دل آن را می پذیرفت. خنده ی او چنان مسری بود که هرکس با او در تماس بود، از شدت خنده مانند کودکان روی زمین می افتاد و غلت می زد. آن فقیر خندان از یک کشور به کشور دیگر سفر می کرد و خنده اش را منتشر می ساخت.

و یک روز، وقتی آن فقیر به سمت خاوردور سفر می کرد، بطور اتفاقی به سرزمین آن امپراطور زشت رو وارد شد. وقتی چهره های جدی مردم آنجا را دید از خنده روی زمین افتاد. او هرگز در عمرش انسان هایی به این اخم آلودگی ندیده بود. پس به خندیدن ادامه داد. او فقط نمی توانست خودش را کنترل کند. مردم آن سرزمین خوب می دانستند که چه چیزی در انتظار آن فقیر دیوانه است. به زودی، سربازان امپراطور با سلاح های مرگبار خود برای دستگیری او آمدند. فقیر با دیدن این که دو سرباز برای دستگیری او به جرم خندیدن آمده اند، دیوانه تر شد و خنده اش شدیدتر گشت. سربازان او را در زنجیر کردند و کشان کشان به کاخ امپراطور بردند. صفی طولانی از مردم کنجکاو آنان را تعقیب کرد و آن فقیر شکم خود را نگه داشته بود و در تمام طول راه به خندیدن ادامه داد.

در آن زمان در کاخ، امپراطور جلسه ای جدی با مشاورین و وزیران خود داشت. وقتی صدای خنده ی آن فقیر به آنان رسید، تمرکز آنان بلافاصله ازبین رفت. همگی توانستند چشمان امپراطور را ببیند که از خشم سرخ شده بود و سرنوشت آن فقیر که جرات کرده بود در سرزمین او بخندد در همانجا رقم زده شده بود. درحالیکه امپراطور شمشیر بزرگ خود را برکشیده بود تا حکم را اجرا کند، فقیر دیوانه با سربازها وارد بارگاه شد. ناگهان چشمان فقیر به چهره ی زشت امپراطور افتاد و خنده اش قطع شد! و او شروع کرد با همان آب و تاب به گریستن و زاری کردن. همگی از رفتار آن فقیر دچار حیرت شده بودند.

ولی در همان لحظه اتفاقی برای امپراطور رخ داد: دیدن اینکه فقیر گریه و زاری می کند و بر سینه اش می کوبد او را سرشار از خنده ساخت. و برای نخستین بار در حافظه ی آنان که حاضر بودند، امپراطور شروع کرد به خندیدن. هرقدر که فقیر شدیدتر گریه و زاری می کرد، خنده ی امپراطور نیز بیشتر می شد. گریه و خنده ی آن دو برای مدتی ادامه یافت و تمام حاضران دربارگاه در سکوتی مرگبار آن دو را نظاره می کردند.

پس از مدتی، همچنانکه گریه فقیر و خنده ی امپراطور فرومی نشست، فقیر لبخندی بامعنی به امپراطور کرد و گفت، “ای امپراطورباقدرت! درست در کنار تو یک آینه ی بزرگ قرار دارد. از تو درخواست می کنم که نگاهی در آن به خودت بیندازی!” و وقتی امپراطور در آینه به خود نگاه کرد شگفت زده شده بود. آن خنده او را به یک شخص زیبا بدل ساخته بود. با این فیض فقیر، امپراطور راز زیبا بودن را آموخت. و به پای فقیر افتاد و درخواست بخشش کرد.

Leave a comment

Filed under Attitude, Education, Information, IntellectualSkills, MyServices, MyTranslations, Psychology, متفرقه, به زبان پارسی, ترجمه هایم

The content of this site …

Declaration:
THE content of this site, is not a profit-making or competitive venture
and its object is solely to broadcast the sayings of ALL timeless
masters and mystics of the world __regarldless of their birth place__
for the spiritual benefit of the public.
With Love, Mohsen
اطلاعیه
محتوای این سایت برای تجارت و رقابت نیست
تنها هدف آن اشاعه ی سخنان مرشدان و عارفان بی زمان __
بدون توجه به زادگاهشان__است برای منافع روحانی عموم مردم.
با عشق: محسن

1 Comment

Filed under Attitude, Education, Information, IntellectualSkills, MyServices

“True love is no game of the faint-hearted and the weak;

“True love is no game
of the faint-hearted and the weak;
it is born of strength
and understanding.”
Mehr Baba

Leave a comment

Filed under Education, Information, IntellectualSkills, MeherBaba, MyServices

روحانیت یا معنویت از نظر مهرباباMehrBaba on SPIRITUALISM

Spirituality
The most practical thing to do in the world is to be spiritually minded.
عملی ترین کار در دنیا داشتن ذهنی معنوی یا روحانی است.
It needs no special time, place or circumstances.
نیاز به زمان، مکان یا شرایط خاصی ندارد.
It is never too late or too early to be spiritual.
برای روحانی بودن هرگز خیلی دیر یا خیلی زود نیست.
It is just a simple question of having the right attitude of mind toward lasting values,
فقط مسئله ی ساده ی نگرش درست ذهن نسبت به ارزش های جاودانه،
changing circumstances, avoidable eventualities and a sense of the inevitable.
شرایط متغیر، اتفاقات قابل اجتناب و داشتن حس گریزناپذیری است
Spirituality covers all life for all time,
yet it can very easily be achieved with selfless service and
معنویت تمام زندگی را در تمام اوقات دربردارد، ولی می تواند با خدمت بدون چشمداشت
pure love that know no bondage.
و عشق خالص__ که مرزی نمی شناسد، به دست بیاید.
Cleanliness of mind and body, which is practical spirituality,
has never been, and never be, the
پاک داشتن ذهن و بدن، که معنویت عملی است هرگز در انحصار طبقه یا پیشه ی خاصی نبوده است و نخواهد بود.
monopoly of any one particular class or creed.
It is indeed, great to be a man, but it is far greater to be man to men.
انسان بودن به واقع عظمت دارد ولی انسان بودن نسبت به انسان دیگر به مراتب عظیم تر است.
مهربابا
MehrBaba : 1894-1969

Leave a comment

Filed under Attitude, Bilingual دوزبانه, Education, Ego, Information, IntellectualSkills, MeherBaba, MyTranslations, Psychology, مهربابا, به زبان پارسی, ترجمه هایم

Jay Jay Mehr Babaزنده باد مهر بابا

what a blessing is Mehr Baba
چه برکتی است این مهربابا
Just came back from MehrAbad…..what a pligrimage!
تازه از مهرآباد برگشتم. چه پنج روز آرام و پر مهری بود….
مهر فراوان… زائرینی زیبا و پر مهر.. هوای تمیز و خوراک سالم و خوشمزه…..
و سکوت آنجا…. و حضور بابا…. در بیرون و درون……….
Thanks to Baba Himself __and to my heart, who ‘ordered’ the vacation!
تشکر از خود بابا___ و قلب خودم که فرمان این مرخصی را صادر کرد!
پس از روزها کار روی این وبلاگ ها واقعاٌ نیاز داشتم….
What a Silence and what a Compassion = MEHR (no need for the extra ‘e’!)
همانطور که مهربابا پیش بینی کرده اند بزودی مهرآباد به یکی از بزرگترین مکان های زیارتی هند تبدیل خواهد شد.
در 31 ژانویه هرسال هزاران هزار زائر از سراسر دنیا به آنجا می آیند و نقشه های گسترش آنجا نیز آماده است.
MehrAbad, as Baba predicted, will be a VERY huge pilgrimage center in India; YES, why not?
All a ‘pilgrim’ needs is Compassion and silence, so, why not?
قابل توجه کسانیکه به عرفان هندوستان علاقه دارند و هند را برای زیارت می خواهند و نه برای فقط سیاحت و تجارت!
مکانی هست به نام بابا = مهرآباد که در واقع خودش آنجا را از بیابانی برهوت به این بهشت آباد گردانیده است!
که در آنجا مقادیر فراوانی مهر و سکوت و نظم و خرد وجود دارد و
بزودی به یکی از بزرگترین مکان های زیارتی هند تبدیل خواهد شد.
زائرین واقعی برای احساس و تجربه ی مهر و سکوت به آنجا خواهند شتافت.
در طول راه برگشت از آنجا برادری از ایالات متحده که مربی ورزش دو استقامت در دانشگاه است می گفت که تو خیلی خوش اقبال هستی که نزدیک مهرآباد زندگی می کنی (سه ساعت با اتوبوس) = کسانی هستند ( از آمریکا) رنج سفر زمینی و هوایی 4-5 روزه را تحمل می کنند تا بتوانند فقط یک ساعت در مهرآباد، در مزار او باشند و برگردند!!
خودتان حضور قوی عشق و اخلاص را تخمین بزنید!
On the way back to Pune, brother Allen told me that i am a ‘lucky man’!
(actually, i can’t deny this!)
Because, ‘there are some ‘Baba lovers’ who come ALL the way from USA,
JUST to stay one hour in MehrAbad’!
Wow….!….
you can ‘estimate’ the quality and ‘quantity’ of the attraction!

Leave a comment

Filed under 'MeherBaba-lovers', Bilingual دوزبانه, Education, Information, IntellectualSkills, MyWritings, Photos, نوشته هایم, به زبان پارسی, خبرهای مهرآباد خدا

BrainWashing Media!


KeepYourBrainCleanWashYourHeartsWithLove

Leave a comment

Filed under Attitude, CommunicationMedia, Education, Information, IntellectualSkills, MyServices, MyWritings, Photos, Psychology

USA vs. Freedom


No More, Get Lost

Leave a comment

Filed under Attitude, CommunicationMedia, Education, Information, MyServices, Photos, Politicians, Psychology

Drunk Babies!


BabiesAnd Beers

Leave a comment

Filed under Attitude, CommunicationMedia, Information, IntellectualSkills, MyWritings, Photos, Politicians

Osho: love and marriage اشو:بازسازي ساختار ازدواج

فصل اول
بازسازي ساختار ازدواج
ازدواج بايد در مرتبه دوم باشد، پديده ي اوليه بايد عشق باشد؛ آنوقت مي توانيد باهم باشيد. اين باهم بودن، بايد يك دوستي و يك مسئوليت باشد. وقتي كه دو نفر عاشق يكديگر باشند، مسئول هستند، از يكديگر مراقبت مي كنند. براي ايجاد چنين مسئوليت و مراقبتي به هيچ قانوني نياز نيست؛ هيچ قانوني قادر به ايجاد آن نيست. در بالاترين حدّ، قانون مي تواند ساختاري تشريفاتي بر شما تحميل كند كه عشق و دوستي شما را نابود خواهد كرد.
درعين حال، چون بايد در يك جامعه زندگي كنيد، مي توانيد ازدواج كنيد، ولي ازدواج بايد در مرتبه دوم بماند. ازدواج بايد فقط به اين دليل باشد كه شما يكديگر را دوست داريد؛ ازدواج بايد حاصل عشق شما باشد، نه برعكس. در گذشته چنين بوده كه اول ازدواج مي كردند و سپس مي توانستند همديگر را دوست داشته باشند.
اين غيرممكن است: كسي نمي تواند عشق را اداره كند، هيچكس قدرت ندارد كه عشق را خلق كند. عشق وقتي روي مي دهد كه اتفاق افتاده باشد.
مي تواني دو نفر را كنار همديگر قرار دهي. و اين كاري است كه در طول قرون انجام شده است. اين دو نفر را به ازدواج هم مي آوريد. و وقتيكه دو نفر باهم باشند، شروع مي كنند به دوست داشتن همديگر. درست مانند خواهران كه برادرانشان را دوست دارند و برادراني كه خواهرشان را دوست دارند. اين يك ترتيبات تحميلي است. و وقتيكه دو نفر باهم هستند، نوعي از خوش آمدن و دوست داشتن پديد مي آيد و اين دو نفر به هم متكّي مي شوند و از همديگر استفاده مي كنند.
ولي عشق؟! اين رابطه اي كاملاً متفاوت است.
اگر ازدواج اول بيايد، تقريباً غيرممكن است كه عشق هرگز بتواند رخ دهد. درواقع، ازدواج را براي ممانعت از عشق ابداع كرده اند، زيرا عشق خطرناك است. عشق تو را به چنان اوج هايي از خوشي و سرور و شعف و شعر مي برد كه براي جامعه خطرناك است تا به مردم اجازه دهد تا چنان بلندايي بالا بروند و چيزها را از آن ژرفاها و از آن بلندي ها ببينند. زيرا اگر فردي عشق را بشناسد، ديگر چيزهاي ديگر هرگز او را ارضاء نخواهند كرد. آنوقت ديگر نمي تواني او را با يك حساب بانكي درشت راضي نگه داري، نه. حساب بانكي درشت كمكي نخواهد كرد، اينك او چيزي در مورد ثروت واقعي مي داند.
اگر انساني عشق را شناخته و آن بلندي هاي شعف انگيز را تجربه كرده باشد، قادر نخواهي بود كه او را جذب بازي هاي سياسي كني. چه اهميتي دارد؟! قادر نيستي او را به كارهاي زشت غيرانساني وادار كني. او ترجيح مي دهد كه انساني فقير باقي بماند، ولي عشقش جاري باشد. زماني كه عشق را بكشي ــ و ازدواج تلاشي است براي كشتن عشق ــ وقتي كه عشق را بكشي، آنگاه آن انرژي فرد كه ديگر در عشق مصرف نمي شود، در دسترس جامعه است تا از آن بهره كشي شود.
مي تواني از او يك سرباز بسازي، او سربازي خطرناك خواهد بود. او آماده است تا بكشد ــ هربهانه اي كافي است كه او براي كشتن يا كشته شدن آماده شود. او لبريز از ناكامي ها و خشم هاست: مي تواني او را به هرجهتِ جاه طلبانه اي سوق بدهي. او يك سياست كار خواهد شد….
كساني هستند كه عشق را نشناخته اند. عشقي كه ناكام مانده باشد، به طمعي عظيم تبديل مي شود: عشقِ ناكام مانده به خشونتي عظيم تبديل مي شود و تو را وارد دنياي جاه طلبي ها مي كند. عشقِ ناكام مانده، بسيار ويرانگر است.
ولي جامعه به افراد ويرانگر نياز دارد. به ارتش هاي بزرگ نياز دارد؛ به ارتش هايي از سياست بازها نياز دارد، به لشگرهايي از منشي ها، كارمندان دفتري و غيره نياز دارد. جامعه به افرادي نياز دارد كه بتوانند هركاري را انجام دهند. زيرا آنان در زندگي، هيچ چيز والا را نشناخته اند. آنان هرگز لحظاتي شاعرانه را در زندگي لمس نكرده اند؛ آنان مي توانند تمام عمر به شمارش پول ادامه بدهند و فكر كنند كه همه ي زندگي همين است.
عشق خطرناك است.
من مايلم كه عشق در دسترس همه قرار داشته باشد. و اگر ازدواجي صورت مي گيرد، بايد محصولي جانبي از عشق باشد و بايد در مرتبه دوم قرار بگيرد.
اگر روزي عشق از بين رفت، براي ازبين بردن ازدواج هيچ مانعي نبايد وجود داشته باشد. اگر دو نفر بخواهند ازدواج كنند، هردو بايد باهم توافق داشته باشند. ولي براي طلاق گرفتن، حتي اگر يك نفر بخواهد طلاق بگيرد، همين بايد كافي باشد. براي طلاق نبايد به توافق دو نفر نياز باشد. هم اكنون، براي ازدواج هيچ مانعي وجود ندارد. هر دو احمقي مي توانند به اداره ثبت بروند و ازدواج كنند! ولي براي طلاق هزار و يك مانع وجود دارد.
اين رويكردي بسيار جنون آميز است.
به نظر من، وقتي دو نفر بخواهند ازدواج كنند، انواع موانع بايد ايجاد شود: بايد به آنان گفته شود: ”دوسال صبر كنيد. دوسال باهم زندگي كنيد و پس از دو سال، اگر بازهم مايل به ازدواج باهم بوديد، برگرديد.“
مردم بايد مجاز باشند باهم زندگي كنند تا بتوانند خودشان را بشناسند و ببينند كه آيا باهم جور هستند يا نه؟ آيا مي توانند در زندگي باهم يك هماهنگي ايجاد كنند يا نه؟
ولي هركسي مي تواند به دفتر ثبت ازدواج برود و ازدواج كند و هيچكس برايشان مانعي ايجاد نمي كند. اين مسخره است. و وقتي بخواهي كه جدا شوي، آنوقت تمام دادگاه ها و قانون و پليس و همه هستند تا مانع تو شوند! جامعه با ازدواج موافق است و با طلاق مخالف.
من نه با ازدواج موافق هستم و نه با طلاق. به نظر من، بين مردم فقط بايد يك رابطه دوستانه، يك مسئوليت و يك حمايت وجود داشته باشد. و اگر آن روز دور است، تا آن زمان نبايد اجازه داد كه ازدواج امري آسان باشد. مردم بايد فرصت بيابند تا يكديگر را آزمايش كنند، در انواع موقعيت ها با هم زندگي كنند. ازدواج، فقط به دلايل احساسات شاعرانه و عشق در نگاه اول، نبايد مجاز باشد.
بگذار اوضاع خنك شود، بگذار اوضاع معمولي شود، بگذار تا ببينند چگونه با زندگي معمولي و مشكلات روزمرّه كنار مي آيند و تنها در آن صورت بايد مجاز باشند كه با هم ازدواج كنند.
آن ازدواج نيز بايد موقتي باشد. شايد بايد هر دو سال يك بار بازگردند و آن را تمديد كنند؛ اگر برنگشتند، ازدواج پايان يافته است. مجوز ازدواج بايد هردوسال تمديد شود و اگر بخواهند از هم جدا شوند، هيچ مانعي نبايد ايجاد شود.
اوشو :Unio Mystica Vol. One

Leave a comment

Filed under Attitude, Education, Ego, Information, IntellectualSkills, MyTranslations, Osho, Psychology, اشو ..., به زبان پارسی, ترجمه هایم

NewMediumToBroadcastLove=Podcasting=lovecasting

AUM7/20/05, 8:34 AM, this planet K.

from a letter to professor Yahya Kamalipour ……….,

yet, as a student of Media (M.A.H., form Center for Media Study, SUNYAB, 1979) I like to share some views about the root cause of all these existing “conflicts”! If we up-grade ‘social responsibility’ into Human Responsibility, then in this small “village”, if we love Freedom of Press, as the New York Times reporter has rightly said, “we shall have our own medium.”! Attached I send you some of my ‘emotional/professional’ writings, just after the sept.11th, same year.The more it goes on, the more I see and feel the need to establish a “center” to “broadcast love” , as the MOTHER- emotion. At the present, we usually DO broadcast the “opposite Emotion”, HATE! So we can make a ‘shift’!A very “delicate shift” from hate to love is what we can design and implement. If you see any “reason” and solidity in these writings, please accept them as my offer to establish such a center on this earth, while we are “over” it.(not “under it”!)Still, I am sure that if we “postpone” and do not do it in this life, some other souls will do it, in future. The point is that we need such a “laboratory” to transform the basic emotion of hatred into its opposite, love!If I had enough material resources, I would create such a Media Lab, right here, in this planet K. If you know a ‘source” to support this project professionally AND financially, please let me know. I remember spending my last weeks and last dollars in NYC, spring 1979, on writing a “professional media project”, to create one dedicated INTERNATIONAL Instructional TV station, for “(Real!) Islamic values” (Peace , surrender , brotherhood , justice ……. all these “ideals”!). The project was initially approved by the responsible “brothers” in the Foreign Ministry, in 1979, but later, due to the of Battle for Power, none of these educational/instructional projects were given any chance to flourish. Instead they used the existing facilities for their own way of ‘ideological education’(exploitation!), which has been a sheer failure ever since! I have ideas about making radio/tv programs + live shows, to generate and broadcast positive energies to “balance out” the existing negative forces of terror, violence, lower desires and hatreds. This planet K, which I am living in, now, is an ideal place to start the project and as soon as it is established, it can “move” and be “mobile”!Waiting for your kind comments!Love:Mohsen khatami

Leave a comment

Filed under BabaMedia, BharataIndia, CommunicationMedia, Education, Information, IntellectualSkills, MohsenKhatami, MyServices, Politicians, نوشته هایم